روزگار آقا شنتيا
پسر مامان كم كم داره كلماتو بهم ميچسبونه و جمله ميگه مامان بسين، مامان پاسو ،مامان بده من با اين بده من كشتيمون هرچي رو دست اينو اون ميبيني كه برات جديده ميگي بده من خيلي دوست داشتم صداتو ميذاشتم ديشبم با هم بازي ماما چه چه مجسمانه رو بازي ميكرديم كلي سر شكلكهاي من ميخنديدي ديگه خودت ميگفتي ما ما چه چه منو مامي سودابه هم شكلك در ميورديم كلي بهمون خوش گذشت.جمعه هم برات خمير درست كردم با آرد روغن و آب و شكر تا اگر خوردي برات ضرر نداشته باشه ماما برات مار و گربه و شكلهاي ديگه درست ميكرد شما هم كيف ميكردي نميدوني با چه زوري خمير رو له ميكردي جاي تمام انگشتات روش مونده بود.
نویسنده :
مامان الهام
13:30